کد مطلب:90447 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

سخن قرآن در ثبات حق











در قرآن كریم سخنی از ثبات حق و عدم ثبات باطل، به طرز جالبی آمده است كه شایان توجه می باشد.

«انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیه او متاع زبد مثله كذلك یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع فیمكث فی الارض كذلك یضرب الله الامثال.»:

همو كه از آسمان آبی فروفرستاد. پس رودخانه هایی به اندازه ی گنجایش خودشان روان شدند و سیل، كفی بلندروی خود برداشت و از آنچه برای به دست آوردن زینتی

[صفحه 494]

یا كالایی، در آتش می گدازند، هم نظیر آن كفی برمی آید. خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند، اما كف، بیرون افتاده از میان می رود، ولی آنچه به مردم سود می رساند در زمین (باقی) می ماند. خداوند مثلها را چنین می زند.

خداوند در این آیه ی كریمه، حق را به آب باران كه در وقت باریدن، در وادی و صحراها جمع شده، تشبیه می نماید و باطل را به كف كه روی آب، در زمان خروش سیل جمع می شود، مثال می زند و مثال دیگر، فلزات ذوب شده است كه كفت برآورده و زمانی نه چندان طولانی كف آب از بین می رود و همچنین كف فلزات كه از آنها جدا شده و نابود می گردد. در فرق بین حق و باطل طرح نموده می فرماید، كفها چون باطل است، نابود می شود و اما آنچه كه مردم از آن نفع می برند، چون حق است باقی می ماند.

گرچه آیه مثال حق و باطل را در امور خارجی پیاده نموده، اما این اصل كلی در امور معنوی و اعتقادات نیز جاری است، مثلا اعتقاد یك فرد مومن مانند آب صاف و زلال است كه از آسمان فیض الهی، بر قلب پر وسعت او باریده، دلهای زنده را آگاه و پر از خیر و بركت می نماید.

اما اعتقاد یك كافر، مانند آن كف است كه پس از زمانی كوتاه، از بین رفته جز گمراهی خود و اضلال دیگران چیزی در پی ندارد.

نكته ی جالب توجه، در اینجا این است كه هیچ حقی، با حق دیگر، به مقابله برنمی خیزد و معارضه نمی كند، بلكه برای تحصیل هدف یكدیگر را كمك می كنند، اما باطل چون در ذات خود ناقص است و هر ناقص، با كامل در حال معارضه است به جنگ حق می رود و یا با باطل دیگر كه مانند خود ناقص است، مقابله می كند.

در این جا سوالی مطرح می شود كه ما می بینیم، گاهی حقی با حق دیگر تعارض دارد، مثلا آب و آتش كه هر دو حقند و در جهت منفعت مردم در حركتند. گاهی آب آتش را خاموش می كند و گاهی آتش بر آب غلبه می نماید. مثال دیگر: از زمین گیاه می روید، حیوان آن گیاه را طعمه ی خود ساخته و نابودش می كند و انسان حیوان را

[صفحه 495]

بنابراین معنای عدم تعارض حق با حق دیگر چیست؟

پاسخ این است، كه چون دنیا، دار تنازع و تزاحم است و هر شی ء در جهت بقای خود با دیگری كه مانع بقای آن است، تنازع دارد و شكی در آن نیست، اما با هم در امر واحدی، تعاون دارند و آن این است كه همه، در تحصیل غرض الهی، در خلقت می كوشند از اینرو بعضی از این امور، سببیت برای مسببی دارد كه آن مسبب، در تحصیل غرض اقصای الهی، مستقیما دخالت دارد از باب مثال تیشه و چوب، گرچه با هم تنازع دارند، ولی در غرض نجار تشریك مساعی می كنند و یا دو كفه ی میزان كه رویاروی یكدیگر ایستاده اند، اما در غرض وزن با هم مخالفت ندارند، لیكن تیشه ای كه برندگی ندارد، در تحصیل غرض ناقص است و همیشه با حق كه خواست نجار است مستقیما معارضه نموده و در تحصیل غرض ناتوان خواهد بود.

شارحان مصداق این جمله را، هر یك طوری بیان نموده اند كه در جمع، به یك مطلب اشاره دارد و آن اینكه مومن، هرگز به باطلی كه دوری از خدا در پی دارد، وارد نمی شود و از حقی كه با قرب الهی و رضای حق همراه است، جدا نبوده و فاصله نمی گیرد، هر جا حق است در كنار آن و هر جا باطل است از آن كناره می گیرد.

[صفحه 496]


صفحه 494، 495، 496.